یه پنجره با یه قفس یه حنجره بی همنفس
سهم من از بودن تو یه خاطره س همین و بس
تو این مثلث غریب ستاره ها رو خط زدم
دارم به آخر می رسم از اونور شب اومدم
یه شب که مثل مرثیه خیمه زده رو باورم
میخوام تو این سکوت تلخ صداتو از یاد ببرم
بذار که کوله بارمو رو شونهء شب بذارم
باید که از ایجا برم فرصت موندن ندارم
داغ ترانه تو نگام شوق رسیدن تو تنم
تو حجم سرد این قفس منتظر پر زدنم
من از تبار غربتم از آرزوهای محال
قصهء ما تموم شده با یه علامت سوال
ستاره
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1384 ساعت 02:55 ق.ظ