قطره قطره اگرچه آب شدیم ابر بودیم و آفتاب شدیم
ساخت ما را همان که می پنداشتیم با یکی جرعه اش خراب شدیم
رنگ سال گذشته را دارد همه لحظه های امسالم
سیصدو شصت و پنج حسرت را همچنان می کشم به پر و بالم
یکنفر از غبار میاید مژده تازه تو تکراریست
یکنفر از غبار آمد و زد زخمهای همیشه بر پر و بالم
باز در جمع تازه اضداد حال و روزی نگفتنی دارم
هم نمیدانم از چه می خندم هم نمیدانم از چه می نالم
چندیست شعرهایم را جز برای خودم نمی خوانم
شاید از بس صدایشان زده ام دوست دارند دوستان لالم
عجب وب جالبی داری مطالبت هم خیلی خوبه
راستی به ما هم سر بزن خوشحال می شم
اگه ما را قابل دونستی تو جمع دوستان بپذیر
به ما هم خبر بده تا ما هم بلینکیم
سلام دوست من . شعر قشنگی نوشتی
من تو نگاه تو دنیام رو می بینم