قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشۀ عشق
قهرمانان را بیدار کند
قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید
همچنان خواهم راند
نه به آبیها دل خواهم بست
نه به دریا، پریانی که سر از آب بدر می آرند
ودر آن تابش تنهایی ماهیگیران
می فشانند فسون از سر گیسوهاشان
همچنان خواهم راند..............
...........................................
قایقی باید ساخت
سلام
نمی دونم سهراب چی کار کرده که ۱۰۰۰ بار این شعرو خوندم اما همیشه برام تازه بوده به من هم لینک بده ممنون
سلام
قشنگ مینویسی بهت تبریک میگم معلومه روح لطیفی داری
به من هم سر بزن خوشحال میشوم نظر بدی ومعایب وبلاگم را بمن گوشزد کنی.ممنون
ضمنا اگر لوگو داشته باشی بااجازه شما وبلاگت را دروبلاگم قرار میدم
باتشکر:مهدی
سلام . ممنون که با عطر وجودت وبلاگم رو معطر کردی . وب زیبایی دازی . من لینکتون رو با اجازه میذارم شما هم اگه خواسید بذارید .
من التماست میکنم برگرد از اینجا دور نشو قول میدم قهرمانان
را هم بیدار کنم
این قایق را نساز خواهش میکنم
قشنگ نوشتی
مثل همیشه...........موفق باشی
سلام
بسیار زیبا و رسا
افرین بر تو
سلام. بوته های رز منو یاد روزهای خوبی میندازه که داشتم و هنوز دارم با خاطراتشون زندگی میکنم. خوشحالم که اولین چیزی که اینجا خوندم این بود...قایقی خواهم ساخت...خواهم انداخت به آب....کاش منهم مثل سهراب از این خاک غریب دور میشدم اونوقت....چینی نازک تنهایی من رو کسی نبود که ترک بندازه
سلام
دور باید شد از این خاک غریب ...
پایدار باشی
حق نگهدار