شاخه ای تکیده گل ارکیده با چشمای خسته ،لبهای بسته
غم تو رو چشماش آروم نشسته شکوفۀ شادیش از هم گسسته
آشنای رعده،خورشید سرده،تو قلب سردش غم لونه کرده
مهتاب عمرش در پشت پرده اما مثالش پائیزوسرده
دستای ظریفش تو دست مادر،پیکر نحیفش چون گل پرپر
از محنت و درد آروم نداره
سایۀ سیاهی رو بخت شومش،ارکیده تنهاست زیر هجومش
طوفان درد پایون نداره
دست من و تو می تونه باهم،قصری بسازه با رنگ شبنم
شکوفه ای که غمگین و سرده گل ارکیده ست نمیره کم کم
بیا نذاریم گل ارکیده گلی که چهره ش پاک و سپیده
که توی پائیز شاخه ای دیدی بهار ندیده بمیره کم کم
دستای ظریفش تو دست مادر،پیکر نحیفش چون گل پرپر
از محنت و درد آروم نداره
دلم واست شور می زنه این دل و بی خبر نذار
سلام
ببخشید من منظورتونو نفهمیدم فکر کنم شما منو با یکی دیگه اشتباه گرفته باشید
سلام ستاره جونم
شعری که انتخاب کردی خیلی زیباست!
باید کتاب را بست
باید بلند شد
در امتداد وقت قدم زد،
گل را نگاه کرد ،
ابهام را شنید .
باید دوید تا ته بودن .
باید به بوی خاک فنا رفت .
باید به ملتقای درخت و خدا رسید .
باید نشست ، نزدیک انبساط ، جایی میان بیخودی و کشف .
باید .....
سلام ستاره جون به به واقعا قشنگه بازم مثل همیشه گل کاشتی .موفق و موید باشی در پناه خداوند متعال.قربونت آتش سرد
سلام گلم
شعر قشنگی بود
مرسی عزیزم
( در ضمن من بیشتر! )
می خواهم آب شوم در گستره افق.آنجا که دریا به آخر می رسد و آسمان آغاز میشود