-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 12 خردادماه سال 1384 00:17
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد راهی نروم که بیراه باشد خطی ننویسم که آزار دهد کسی را یادم باشد که روز و روزگار خوش است و همه چیز روبراه و بر وفق مرادست و خوب تنها دل ما دل نیست آری دل ما دل نیست
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 خردادماه سال 1384 00:49
در چینی دلم ریشه کرده بودی ذره ذره ترک برداشت شکستیش صداش رو همه شنیدن مامانم گفت: صدای چی بود ...........؟ گفتم : هیچی مامان یه چیزی شکست گفت : فدای سرت قضا بلا بود من هم گفتم :آره دلم فدای سرت عزیزم عیبی نداره که شکستیش
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 خردادماه سال 1384 03:45
دل از سنگ باید که از درد عشق ننالد؛خدایا دلم سنگ نیست مرا عشق او چنگ اندوه ساخت که جز غم در این چنگ آهنگ نیست به لب جز سرود امیدم نبود مرا بانگ این چنگ خاموش کرد چنان دل به آهنگ او خو گرفت که آهنگ خود را فراموش کرد دلم کرده امشب هوای شراب شرابی که از جان برآرد خروش شرابی که بینم در آن رقص مرگ شرابی که هرگز نیایم بهوش...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 خردادماه سال 1384 20:55
بدترین حادثه زنده بودن و ایستادن بر سر گور آرزوهاست.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 5 خردادماه سال 1384 11:40
در دل من چیزیست مثل یک بیشهء نور ؛مثل خواب دم صبح وچنان می تابم که دلم میخواهد بدوم تا ته دشت؛ بروم تا سر کوه دورها آوائی است که مرا میخواند
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1384 12:06
جواب سؤالم تو باشی اگر ندارم زدنیا سؤالی دگر که من پاسخی چون تو می خواستم مباد آرزویم از این بیشتر دلم جرأتش قطره ای بیش نیست تو ای عشق او را به دریا ببر
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1384 22:59
عشق را با هیچ تصویری نمیتوان نشان داد ولی همه در ذهن خود تصویری از عشق دارند پس قاب خالی عشق را با تصورات و خاطرات زیبای خود پر کنید.
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 23 اردیبهشتماه سال 1384 22:10
?where do i begin to tell the story of how great a love can be the sweet love story that is older than the sea the simple truth about the love he brings to me ?where do i start with his first hello he gave new meaning to this empty world of mine there''s never be another love ; another time he came into my life and...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 اردیبهشتماه سال 1384 17:22
آسمان همچو صفحه دل من روشن از جلوه های مهتابست امشب از خواب خوش گریزانم که خیال تو خوشتر از خوابست خیره بر سایه های وحشی بید می خزم در سکوت بستر خویش باز دنبال نغمه ای دلخواه می نهم سربه روی دفتر خویش بیگمان ز آن جهان روَیایی زهره بر من فکنده دیده عشق می نویسم بروی دفتر خویش جاودان باشی ای سپیده عشق
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 18 اردیبهشتماه سال 1384 20:12
صدا کن مرا صدای تو خوب است صدای تو سبزینهء آن گیاه عجیبی است که در انتهای صمیمیت حزن می روید در ابعاد این عصر خاموش من ازطعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهائی من بزرگ است و تنهائی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد و خاصیت عشق این است
-
زیبائی غروب خورشید
شنبه 17 اردیبهشتماه سال 1384 23:45
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 اردیبهشتماه سال 1384 22:30
تا گل غربت نرویاند بهار از خاک جانم با خزانت نیز خواهم ساخت خاک بی خزان است گر چه خشتی از تو را حتی به رؤیا هم ندارم زیر سقف آشناییها می خواهم بمانم بی گمان زیباست آزادی ولی من چون قناری دوست دارم در قفس باشم که زیباتر بخوانم در همین ویرانه خواهم ماند و از خاک سیاهش شعرهایم را به آبیهای دنیا می رسانم گر تو مجذوب کجا...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 17 اردیبهشتماه سال 1384 02:15
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد آه از آن نرگس جادوکه چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار طالع بی شفقت بین که درین کار چه کرد ساقیا جام میم ده که نگارنده غیب نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد فکر عشق آتش غم دردل حافظ زد وسوخت یار...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1384 14:11
با من بگو از عشق ای آخرین معشوق که برای رسوایی دنبال بهونم تقدیم به تو که دوستت دارم
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 15 اردیبهشتماه سال 1384 03:34
آدم ناتوان کسی است که دوستی ندارد و ناتوان تر کسی که دوستی را که دارد از دست بدهد
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1384 14:59
تنهاییم را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست گسترده تر از عالم تنهایی من عالمی نیست غم آنقدر دارم که میخواهم تمام فصلها را بر سفره رنگین خودبنشانمت بنشین غمی نیست معشوق من بر من مگیر این خودستایی را که بی شک تنهاتر از من در زمین وآسمانت آدمی نیست آیینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم تا روشنم شد در میان مردگانم همدمی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1384 22:02
با یه مشت خاطره های خوب و قشنگ مگه میشه تا ابد زندگی کرد؟؟؟؟ همه جا اشکم سرازیره ودل از زندگی سیره و انگار این روزا دل داره میمیره و میره پی کارش
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1384 20:17
قطره قطره اگرچه آب شدیم ابر بودیم و آفتاب شدیم ساخت ما را همان که می پنداشتیم با یکی جرعه اش خراب شدیم رنگ سال گذشته را دارد همه لحظه های امسالم سیصدو شصت و پنج حسرت را همچنان می کشم به پر و بالم یکنفر از غبار میاید مژده تازه تو تکراریست یکنفر از غبار آمد و زد زخمهای همیشه بر پر و بالم باز در جمع تازه اضداد حال و روزی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1384 03:02
میرم تنها میرم اونور دنیا میرم پیدا کنم رؤیا به رؤیا میرم اونجایی که راهی نداره میرم تا بشکنم سد و دوباره میرم من با همه غرور و مستی میرم که منتظر هنوز نشستی میرم تا پاک کنم اشکای گونه میرم تا خواب تو تا آشیونه میرم تا جمع کنم ستاره ها رو میرم تا پر کنم پیاله ها رو میرم پیدا کنم ندای مستی میرم تا پر بشم از عشق و مستی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1384 03:00
یه روز دلم گرفته بود مثل روزای بارونی از اون هواها که خودت حال و هواشو میدونی اگه بشه با واژه ها حالمو تعریف بکنم تو هم منو شعر منو با همه حست میخونی یه حالی داشتم که نگو یه حالی داشتم که نپرس یه تیکه از روحمو من جایی گذاشتم که نپرس یه جایی که میگردمو دوباره پیداش میکنم حتی اگه کویر باشه بهشت دنیاش میکنم اسم قشنگ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1384 02:59
میروم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانه خویش به خدا می برم از شهر شما دل شوریده و دیوانه خویش میبرم تا که در آن نقطه دور شستشویش دهم از رنگ گناه شستشویش دهم از لکه عشق زین همه خواهش بیجا و تباه میبرم تا زتو دورش سازم زتو، ای جلوه امید محال میبرم زنده بگورش سازم تا از این پس نکند یاد وصال ناله میلرزد، میرقصد اشک آه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1384 02:55
یه پنجره با یه قفس یه حنجره بی همنفس سهم من از بودن تو یه خاطره س همین و بس تو این مثلث غریب ستاره ها رو خط زدم دارم به آخر می رسم از اونور شب اومدم یه شب که مثل مرثیه خیمه زده رو باورم میخوام تو این سکوت تلخ صداتو از یاد ببرم بذار که کوله بارمو رو شونهء شب بذارم باید که از ایجا برم فرصت موندن ندارم داغ ترانه تو نگام...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1384 02:54
روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت و هر انسان برای هر انسان برادریست روزی که دیگر هیچکس درهای خانه اش را نمی بندد وقفل افسانه ایست و قلب برای زندگی بس است روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است تا تو بخاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی روزی که تو بیایی برای همیشه بیایی و مهربانی...