قطره قطره اگرچه آب شدیم ابر بودیم و آفتاب شدیم
ساخت ما را همان که می پنداشتیم با یکی جرعه اش خراب شدیم
رنگ سال گذشته را دارد همه لحظه های امسالم
سیصدو شصت و پنج حسرت را همچنان می کشم به پر و بالم
یکنفر از غبار میاید مژده تازه تو تکراریست
یکنفر از غبار آمد و زد زخمهای همیشه بر پر و بالم
باز در جمع تازه اضداد حال و روزی نگفتنی دارم
هم نمیدانم از چه می خندم هم نمیدانم از چه می نالم
چندیست شعرهایم را جز برای خودم نمی خوانم
شاید از بس صدایشان زده ام دوست دارند دوستان لالم
یه روز دلم گرفته بود مثل روزای بارونی
از اون هواها که خودت حال و هواشو میدونی
اگه بشه با واژه ها حالمو تعریف بکنم
تو هم منو شعر منو با همه حست میخونی
یه حالی داشتم که نگو یه حالی داشتم که نپرس
یه تیکه از روحمو من جایی گذاشتم که نپرس
یه جایی که میگردمو دوباره پیداش میکنم
حتی اگه کویر باشه بهشت دنیاش میکنم
اسم قشنگ شهرمو تو میدونی چی میذارم
دونه دونه کوچه هاشو به اسم وفا میذارم